۲۹ اسفند ۱۳۸۹

۲۰ دی ۱۳۸۹

عادتم داده خیال تو که یادم باشد


چند روز پیش بود که بهت گفتم خوابتو دیدم :
خواب دیدم با محمد بودی یه پسر هم قد و هم سن خودت کاپشن مشکی شلوار لی آبی
معمولی نه زیاد شیک نه زیاد ساده


پریشبا دلم برات تنگ شه بود درست موقع عصری که خونه بودم . مزاحمت نشدم و پیامی ندادم

جالبه که کسی مثل من دلم برای حمید تنگ میشه - حمید ته شادی و من ته نا امیدی

هزار بار تا حالا بهت قول دادم اینجوری نباشم
نمیشه انگاری


بوس -فدات





۲۳ آبان ۱۳۸۹

ورد پرس :




توی ورد پرس چند تا  وبلاگ نوشتم که همشون فیلتر شدند

توی بلاگ اسپات هم نوشتم فیلتر شدند

توی بلاگفا هم نوشتم

 این یکیو که کلا منهدم کردند که با آنتی فیلی هم نشه دیدش

حالا باز برگشتم به بلاگ اسپات .

در مورد من: توی یکی از وبلاگای ورد پرس about  me  رو اینجوری پر کردم که:

من تنم از 56 تا حالا داره میدوه گاهی شادو گاهی خستست . من و تنم تا کی جلو بریم نمیدونم ولی اینو میدونم که نمیخوام زیاد طول بکشه خستگیم زود از تنم دراد. تن بیچاره ... من بیچاره....





۲۲ آبان ۱۳۸۹

اسکرین سیور سر کار



همکارم اسکرین سیور کامپیوترش مخلوطیه از عکسای شیر و خرس و دریا و ابر و جنگل و .......  دختر

دخترایی که مدلند و اونا رو  ظاهرا  میشناسه

من اما اسکرین سیور کامپیوترمو پر کردم از عکسای پسر .

پسرایی که نمیشناسمشون اما توی هر سایتی دیدم سیوشون کردم.

ترسی ندارم که رئیسمون ببینتش 

هرچند هیییچ رابطه آشنایی یا قوم و خویشی با رئیسمون ندارم

اینهم از جناب عراقی



یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد                            کام جان را پرشکر خواهیم کرد

دامن از اغیار در خواهیم چید                            سر ز جیب یار بر خواهیم کرد

آفتاب روی او خواهیم دید                               گر به مه روزی نظر خواهیم کرد

بوی جان افزای او خواهیم یافت                         گر به گلزاری گذر خواهیم کرد

در خم زلفش نهان خواهیم شد                           دست با وی در کمر خواهیم کرد

چون کمان ابروان پر زه کند                             پیش تیرش جان سپر خواهیم کرد

از حدیث یار و آب چشم ما                                گوش و دامن پر گهر خواهیم کرد

ماجرایی رفت ما را با لبش                               دوستان را زان خبر خواهیم کرد

تا عراقی نشنود اسرار ما                                   ماجرا را مختصر خواهیم کرد

۱۲ آبان ۱۳۸۹

سهم ما از اخبار



هفتم آبان ماه  = 29 اکتبر = روز جهانی کوروش

تاریخ ما پر بوده از جغرافیا. پر بوده از کوچک و کوچک شدن مرزهای مملکت. پر بوده از زار و نزار شدن مام فرتوت میهن. از آب رفتن سر حدات کشور. حالا گربه شدن شیر به درک. موش‏ها را بگو که لانه کرده‏اند در تن این گربه‏ی بی رمق. مرزهای جغرافیایی سهل است در برابر مرزهای فرهنگ. ترکمنچای یعنی حراج مرزهای فرهنگ. یعنی هر روز عده‏ای بریزند جلوی چشم‏های نظاره‏گر ما یک قسمت فرهنگمان را به دندان بکشند سوغات ببرند برای ملتشان. یعنی بو علی برای افغانستان باشد و مولوی برسد به ترکیه. یعنی روز جهانی کوروش بیاید و برود و سهم ما از اخبار، فلسطین باشد و عراق و لبنان.

تاریخ را چپه کرده‏اند که گذشته‏ی مان را خیرات کنند.http://cam.persianblog.ir/

۱۱ آبان ۱۳۸۹

چشم


مهدی جان
از درد حرف زدی
و این که اگه فلان کارو کنی دردت خوب نمی شه
نشه
درد برای من مثل یه پشه می مونه
مشکلش این جاست که می خواد نذاره کارتو بکنی
اگه بهش توجه نکنی حله

Dear Hamid's Advices


توی اینترنت میگشتم که دیدم این جمله ها چقدر قشنگ توصیه های همیشگی حمید رویاد اوری میکنندد
جون من میبینی پختگیو:

بدون انکار این واقعیت که درخشش بیرونی و ظاهری انسان، میتواند در پیشبرد اهدافش موثر باشد. باید توجه داشت که ژرفای استعدادهای درونی است که میتواند، آنچنان کیفیتی را به صاحبش بدهد که پیامدهای منفی برخی کمبودهای ظاهری را یکسره باطل کند.
در رهگذر چنین آگاهی، برای شما و در راهی که برای رسیدن به موفقیت پیش گرفته اید، رویدادهای خوش و سرنوشت سازی، رقم میخورد.

حالشو ببرید

۰۶ آبان ۱۳۸۹

اگر؟؟؟


به شکر آنکه داری دست بر میخانه ای ساقی ....... مرا از دست غم بستان به یک پیمانه  ای ساقی

اگرچه آب و خاک من عمارت بر نمیدارد..... به درد باده کن تعمیر این ویرانه   ای ساقی

کشاکش میبرد هر ذره خاکم را به صحرایی..... زهم مگذار اجزای مرا بیگانه  ای ساقی

اگر از خاک برداری به یک پیمانه صائب را..... چه کم می‌گردد از سامان این میخانه  ای ساقی؟